- ۰۳/۱۲/۰۴
- ۰ نظر
قراری که توی این وبلاگ با خودم دارم، زیاد نوشتن و بیتکلف نوشتنه! اینکه درگیر وسواس بشم و بخوام به کم و کیف جملههام خیلی فکر کنم دقیقا خلاف هدفیه که براش اینجا رو ساختم. احتمالا تا جا بیوفتم و روایتم رو سر بندازم، مدتی نوشتههام بینظم و آشفته به نظر برسند.
شبها راحت نمیخوابم. اینکه صبح انگیزه و برنامه دقیقی برای بیدار شدن ندارم، باعث میشه شبها هم دلم نخواد زود بخوابم و گاهی خوابم میاد اما بیهدف گوشی دستم میگیرم که نخوابم. حالا اینکه اکانت اینستاگرامم رو دیاکتیو کردم و یوتیوبم رو از گوشی disable کردم، کمک کرده به جای اسکورل کردنهای بیانتها، رو به طاقچه بیارم و کتاب بخونم و الان هم وسطای جلد هفتم آتش بدون دودم. اینکه بعد از مدتها برگشتم به کتابخونی و درگیر زرق و برق و مقایسههای بیخود اینستاگرام نیستم، بهم حس خوبی میده اما خب کمکی به برنامه خوابم نمیکنه و همچنان دیر میخوابم و دیر بیدار میشم و این خلاف عادت سالهای گذشته و ساعت بدنمه و باعث میشه بیشتر روز کسل باشم. خلاصه، امروز ساعت 11ونیم بیدار شدم و بعد از مدتهااااا به جای اینکه بعد از روشن کردن زیر کتری، برگردم به تخت و گوشیمو دستم بگیرم، بخشی از روتین صبحگاهی گذشتهها رو اجرا کردم یعنی مسواک زدم، صورتم رو با شوینده شستم، تختو مرتب کردم، تونر زدم، موهامو شونه کردم، آبرسان زدم و بعد از دم کردن چایی، نصف لیوان آبجوش و لیمو برای خودم ریختم و دو تا تخم مرغ هم گذاشتم آبپز بشه و اومدم پشت میز تحریر. همین چندتا کار باعث شد کلی حالوهوام عوض بشه و از اون کسلی و خمودگی عادی هرروز کمی دور بشم. بعد نشستم به حساب و کتاب بخشی از خرجایی که توی اسفند داریم و داشتم بالا و پایین میکردم که امروز برم باشگاه یا نه. دی ماه رو رفته بودم و بهمن هم کم و بیش رفتم و حالا باید دوباره ثبت نام کنم اما هم ذهنم درگیر هزینه بود و هم اینکه هفته بعد ماه رمضون شروع میشه و با وجود روزهداری، میشه باشگاه رفت یا نه و اینکه آیا با چند تا دمبل و کشی که تو خونه داریم میتونم برنامهم رو توی خونه اجرا کنم یا نه... دیگه انقدر مشغول شدم که صبحانه یادم رفت و وقتی صدای قار و قور شکمم بلند شد، رفتم آشپزخونه و کشوی فریزر رو باز کردم دیدم نون نداریم:) با اینکه اصلا عادت به خرید اینترنتی ندارم ولی خب حوصله لباس پوشیدن و بیرون رفتن هم نداشتم پس از اسنپ مارکت یه بسته نون تست و یه پاکت شیر سفارش دادم و نتیجه این شد که تا ساعت یک هنوز صبحانه نخورده بودم:)) حالا که دارم اینا رو مینویسم، صبحانه-شما بخوانید ناهار- رو خوردم و هنوز در مورد باشگاه رفتن یا نرفتن به جمع بندی نرسیدم و دوباره خوابالود شدم.
فعلا همین:)
- ۰۳/۱۲/۰۴