گذار

گذاری از افسرده‌حالی به یافتن معنایی برای زندگی

گذار

گذاری از افسرده‌حالی به یافتن معنایی برای زندگی

    قراری که توی این وبلاگ با خودم دارم، زیاد نوشتن و بی‌تکلف نوشتنه! اینکه درگیر وسواس بشم و بخوام به کم و کیف جمله‌هام خیلی فکر کنم دقیقا خلاف هدفیه که براش اینجا رو ساختم. احتمالا تا جا بیوفتم و روایتم رو سر بندازم، مدتی نوشته‌هام بی‌نظم و آشفته به نظر برسند. 

    شب‌ها راحت نمی‌خوابم. اینکه صبح انگیزه و برنامه دقیقی برای بیدار شدن ندارم، باعث میشه شب‌ها هم دلم نخواد زود بخوابم و گاهی خوابم میاد اما بی‌هدف گوشی دستم می‌گیرم که نخوابم. حالا اینکه اکانت اینستاگرامم رو دی‌اکتیو کردم و یوتیوبم رو از گوشی disable کردم، کمک کرده به جای اسکورل کردن‌های بی‌انتها، رو به طاقچه بیارم و کتاب بخونم و الان هم وسطای جلد هفتم آتش بدون دودم. اینکه بعد از مدتها برگشتم به کتابخونی و درگیر زرق و برق و مقایسه‌های بیخود اینستاگرام نیستم، بهم حس خوبی میده اما خب کمکی به برنامه خوابم نمیکنه و همچنان دیر می‌خوابم و دیر بیدار میشم و این خلاف عادت سال‌های گذشته و ساعت بدنمه و باعث میشه بیشتر روز کسل باشم. خلاصه، امروز ساعت 11ونیم بیدار شدم و بعد از مدت‌هااااا به جای اینکه بعد از روشن کردن زیر کتری، برگردم به تخت و گوشیمو دستم بگیرم، بخشی از روتین صبحگاهی گذشته‌ها رو اجرا کردم یعنی مسواک زدم، صورتم رو با شوینده شستم، تختو مرتب کردم، تونر زدم، موهامو شونه کردم، آبرسان زدم و بعد از دم کردن چایی، نصف لیوان آبجوش و لیمو برای خودم ریختم و دو تا تخم مرغ هم گذاشتم آبپز بشه و اومدم پشت میز تحریر. همین چندتا کار باعث شد کلی حال‌وهوام عوض بشه و از اون کسلی و خمودگی عادی هرروز کمی دور بشم. بعد نشستم به حساب و کتاب بخشی از خرجایی که توی اسفند داریم و داشتم بالا و پایین می‌کردم که امروز برم باشگاه یا نه. دی ماه رو رفته بودم و بهمن هم کم و بیش رفتم و حالا باید دوباره ثبت نام کنم اما هم ذهنم درگیر هزینه بود و هم اینکه هفته بعد ماه رمضون شروع میشه و با وجود روزه‌داری، میشه باشگاه رفت یا نه و اینکه آیا با چند تا دمبل و کشی که تو خونه داریم می‌تونم برنامه‌م رو توی خونه اجرا کنم یا نه... دیگه انقدر مشغول شدم که صبحانه یادم رفت و وقتی صدای قار و قور شکمم بلند شد، رفتم آشپزخونه و کشوی فریزر رو باز کردم دیدم نون نداریم:) با اینکه اصلا عادت به خرید اینترنتی ندارم ولی خب حوصله لباس پوشیدن و بیرون رفتن هم نداشتم پس از اسنپ مارکت یه بسته نون تست و یه پاکت شیر سفارش دادم و نتیجه این شد که تا ساعت یک هنوز صبحانه نخورده بودم:)) حالا که دارم اینا رو می‌نویسم، صبحانه-شما بخوانید ناهار- رو خوردم و هنوز در مورد باشگاه رفتن یا نرفتن به جمع بندی نرسیدم و دوباره خوابالود شدم. 

    فعلا همین:)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">