- ۰۳/۱۲/۲۲
- ۰ نظر
مرداد ماه که کلیدهای این خونه رو تحویل گرفتیم، خیالبافیهای من برای اینکه خونه، خونه بشه شروع شد. یه قسمت از این خیالبافیها برمیگشت به بازسازی حمام و دستشویی. سرویسها طوری ساخته شدند که اصلا کفش شیب نداره و شست و شو اصلا راحت انجام نمیشه مخصوصا برای حموم این قضیه پررنگتره. خلاصه من هربار که دستکش به دست با فرچه خم شده بودم تا نطافت کنم تو دلم میخواستم شرایط مهیا بشه و بتونیم بازسازی انجام بدیم.
چهارشنبه هفته قبل وقتی داشتم از خونه بیرون میرفتم آقای همسایه بغلی صدام کرد و بخشی از پارکینگ که خیس شده بود رو نشونم داد و گفت که از واحد شما داره آب میچکه. وا رفتم. اسفندماه انقدر پرخرج و شلوغ هست که اصلا جایی برای این جور خرجهای اضافی نداشته باشه. از یهویی پیش اومدنش ناراحت بودم ولی فکر اینکه بهونه میشه که بازسازی رو انجام بدیم نهایتا خوشحالم میکرد.
شنبه بعد از ظهر، بساط تمرین نستعلیقم رو آوردم روی میز ناهارخوری و همزمان با صدای خشششش قلم نی روی دفتر و صدای ملکوتی آقای علیرضا قربانی که از گوشیم پخش میشد، ذهنم رفته بود به چند روز جلوتر. خودمو توی جلسه تراپی چهارشنبه تصور میکردم که دارم با خوشحالی میگم از جایی که اصلا فکرشو نمیکردیم پول جور شد و بازسازی انجام شد. جواب اسکن مردی رو هم گرفتیم و هیچ اثری از تودهها باقی نمونده. همینطوری خوش و خرم بودم گفتم بذار یه زنگ به مردی بزنم ببینم برای افطار خودشو میرسونه خونه یا سرکاره که دیدم صداش خیلی گرفته است. گفتم چیزی شده؟ گفت حسابمو هک کردند://// 18 میلیون به باد رفت. تلفنو که قطع کردم علیرضا قربانی همچنان داشت میخوند و من خندهام گرفته بود. پولی که از جایی که فکرشو نمیکردم قراره بود برسه پریده بود.
بعد از اون تلفن، بلند شدم که بساط افطار رو کم کم حاضر کنم. بیشتر از این که ناراحت باشم تو شوک بودم و از بازی روزگار متعجب. همه چیز رو توی ظرفهای رنگی رنگی ریختم و سفره مرتبی حاضر کردم. مردی که رسید خونه طبق پیش بینیام کلافه و بیحوصله بود. حقم داشت. 18 میلیون برای ما مردم معمولی پول کمی نیست. بعد هم گوشیش رو درآورد و صفحهش رو جلوم گرفت. دیدم جواب پت اسکنه. توقعشو نداشتم قرار نبود انقدر زود حاضر بشه. ورق زدم و ریپورتش رو خوندم. برگشتم مردی رو نگاه کردم. توی یک لحظه همه نقابهای محکم بودن و حفظ روحیه افتاد. سرمو گذاشتم رو سینهاش و های های گریه کردم. این سومین اسفندیه که با استرس جواب اسکن و پاتولوژی و ... داره میگذره و دیگه خستهام. سرطان پاشو گذاشته رو خرخرهمون و به تقلامون برای زنده موندن و نفس کشیدن میخنده...
علیرضا قربانی خونده قبلا. منم الان باهاش تکرار میکنم: گفتی که به دل شکستگان نزدیکی / ماهم دل شکسته داریم ای دوست
- ۰۳/۱۲/۲۲